درخلوت خودهنوز یادت هستم
برگردکه سخت بیقرارت هستم
بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست
بی حوصله ام درانتظارت هستم
عاشق نشدی تاکه بدانی دردم
من زنده به لبخندونگاهت هستم
گمنام ترین شاعراین شهرمنم
من عاجزگفتن به کلامت هستم
درشعرخودم نشدتو را وصف کنم
بی واژه ترین واژه ی نابت هستم
آیینه تو را بدید و برمن حق داد
فهمیدکه مجذوب جمالت هستم
ایکاش بهار شیشه ای از عطرش
می داد که تشنه ی بهارت هستم
آسان بودانتظار گر چو صیاد رسی
بینی که هنوز هم به دامت هستم
اشکم همه لبخند شود گر گویی
تا آخر عمر در کنارت هستم...
فرزانه طاهری
نظرات شما عزیزان: