واژه ادبیات.شعر.مطالب گوناگون.سرگرمی.شعرهای فرزانه طاهری.مطالب دینی.مطالب علمی.دانلود کتاب.دانلودشعر.
| ||
|
گلپونه ها
وقت سحر شد خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جدایی ها گذشته باران اشکم روی گور دل چکیده بر خاک سرد و تیره ای پیچیده شبنم من دیده بر راه شما دادم که شاید سر بر کشیده از خاکهای تیره ی غم من مرغک افسرده بر شاخسارم گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم می خواهم امشب تا سحرگاهان بخوانم افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت گلپونه ها نامهربانی آتشم زد گلپونه ها بی هم زبانی آتشم زد گلپونه ها در باده ها مستی نمانده وز اشک غم در ساغر هستی نمانده گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست هم درد دل شبها به جز فریاد من نیست گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من گلپونه ها از زندگانی خسته ام من دیگر بس است آخر جدایی ها خدا را سر برکشید از خاکهای تیره ی غم گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم ای قصه گویان وفا چشم انتظارم آه ای پرستوهای ره گم کرده ی دشت سوی دیار آشنایی ها بکوچید با من بمانید با من بخوانید شاید که هستی را زسرگیریم دوباره آن شور مستی را زسرگیریم دوباره ار دیگر دلا خطا نکنی ***** بار دیگر دلا خطا نکنی
در جواب شعر کوچه فریدون مشیری
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟ * بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی. نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم، دگر از پای نشستم گوییا زلزله امد، گوییا خانه فرو ریخت سر من * بی تو من در همه ی شهر غریبم بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی چه گریزی ز بر من؟ که ز کویت نگریزم گر بمیرم ز غم دل، به تو هرگز نستیزم من ویک لحظه جدایی؟ نتوانم نتوانم بی تو من زنده نمانم..... تو را مي پرستم *****
ترا دوست دارم، ترا چون بهاران تراچون ستاره، چو مواج دريا، چو مبناي پر مي، را دوست دارم، ***** ترامي پرستم، تو هستي جواني، تو اي چون دل ودين،ت تواي هم چوپيمان، چه خواهي زعاشق، تو را مي پرستم
***
دیده میدوزی بسوی كاجها بشكند جام بلورین سكوت می هراسد مرغكی بر شاخ بید منتظر میمانی آنجا لحظه ای زیر لب مینالی آنگه با دریغ در فضای خالی و خاموش سرد پر نمی گیرد شتابان سوی در دیدگانش غرقه در نور صفا آن دو بازوی سپید و مرمرین می نمی ریزد از آن چشمان مست بوسه ای دیگر نمی بخشد ترا پیش چشمانت همه بگذشته ها در دلت آن خاطرات غمفزا یادت آید - چون بدل غم داشتی تا سحر گاهان كنارت مینشست یادت آید - قهر كردنهای او زیر چشمی بر تو افكندن نگاه مشت می كوبی بدر ، با خشم و درد با سلام و بوسه ها جانم ببخش نرم بر می خیزد از سویی نسیم رهگذاری نغمه ای سر می دهد غرق حسرت می كشی آهی ز دل دوست با من بود و غافل ازو اشك می غلطد فرو بر چهره ات وه چه آسان دادی از كف آنچه بود
****
در شعله می سوزد پرت پروا نداری سودا مكن جان در بهای آشنایی پروانه ، این دلها دگر درد آشنا نیست پروانه ، دیگر باده ها مستی ندارد پروا كن از آتش ، كه می سوزد پرت را پروانه ، آن شمع امید شام تارت
***
دیده میدوزی بسوی كاجها بشكند جام بلورین سكوت می هراسد مرغكی بر شاخ بید منتظر میمانی آنجا لحظه ای زیر لب مینالی آنگه با دریغ در فضای خالی و خاموش سرد پر نمی گیرد شتابان سوی در دیدگانش غرقه در نور صفا آن دو بازوی سپید و مرمرین می نمی ریزد از آن چشمان مست بوسه ای دیگر نمی بخشد ترا پیش چشمانت همه بگذشته ها در دلت آن خاطرات غمفزا یادت آید - چون بدل غم داشتی تا سحر گاهان كنارت مینشست یادت آید - قهر كردنهای او زیر چشمی بر تو افكندن نگاه مشت می كوبی بدر ، با خشم و درد با سلام و بوسه ها جانم ببخش نرم بر می خیزد از سویی نسیم رهگذاری نغمه ای سر می دهد غرق حسرت می كشی آهی ز دل دوست با من بود و غافل ازو اشك می غلطد فرو بر چهره ات وه چه آسان دادی از كف آنچه بود تو را من به قدر خدا دوست دارم ****
چو حل گشته ام در وجود تو با خون دلم را کسی جز تو کی می شناسد چو بیمار جان بر لبم از جدایی بلای وجودی،مرا مبتلا کن مگیر از سرم سایه ی شهپرت را به شبهای تاریک و تلخ جدایی قسم بر دو چشمان غم ریز مستت شهرزاد قصه گو ***
مرا در سینه پنهان كن ،
مرا بگذار تا زنجیری زندان غم باشم ،
مرا در دیده پنهان كن
ز پایم بند دل مگشا ،
بیا با من ، بیا تا در میان موج دریا ها ، **** منم آن مرغك وحشی ،
مران از سینه یادم را
** ترا قسم به حقیقت ترا قسم به وفا ترا به میکده ها و ترا به مستی می ترا به چشم سیاهی که مستی اموزد ترا قسم به دل و آرزو به رسوائی ترا قسم به حریم مقدس مستی ترا به گردش چشمی که گفتگودارد ترا به قصه ی لیلا و غصه ی مجنون ترا به مریم خاموش و سوسن غمگین ترا به شمع شب افروز جمع سر مستان ترا قسم به غم عشق و آشنائیها
نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |